رمان برای مریم
دسته بندی ها:

رمان برای مریم

خلاصه رمان:

معرفی رمان برای مریم :

در شروع رمان برای مریم اثر مائده فلاح، داستان زندگی مریم (مرمر) و فرهاد را می‌خوانیم. مریم دختر خوانده برادر فرهاد است. زمانی که پس از سال‌ها به کشور برمی‌گردد، همه چیز تغییر می‌کند و مریم دیگر او را به چشم عمو نمی تواند ببیند.

داستان دوم رمان برای مریم مربوط به داستان امید و مریم (ماری) است که در زمان قبل از انقلاب روایت می شود. مریم با پسرخاله‌ اش امید ازدواج کرده بود اما مجبور به جدایی می شوند. حالا در دیدار دوباره، عشق قدیمی زنده می شود.

داستان سوم رمان برای مریم روایت سلمان و مریم است که در زمان میرزا کوچک خان جنگلی رخ می دهد. مریم تک دختر یکی از یاران میرزا کوچک خان است و سلمان ارباب است که پدر مریم از او و خانواده‌اش بیزار است و سال‌هاست که با آن‌ها دشمنی دارد اما مریم عاشق سلمان می‌شود.

رمان برای مریم به قلم مائده فلاح در سال ۱۴۰۰ از انتشارات صدای معاصر به چاپ رسیده است. تعداد صفحات این رمان ۷۵۹ می باشد.

 

مقدمه رمان برای مریم :

زن من گریه را می‌خندید …

مشت را می‌جنگید …

عشق را می‌فهمید!

*زیبا سلیمانی*

 

خلاصه رمان برای مریم :

رمان برای مریم به قلم مائده فلاح داستان زندگی سه دختر به نام مریم است که در برهه‌ های مختلفی از زمان روایت شده است.

هر کدام جداگانه داستان زندگی عاشقانه آمیخته به سیاست را روایت میکنند که همه در شمال کشور اتفاق میفتد…

 

مقداری از متن رمان برای مریم 1:

آخرین نامه ای رو که بهم دادی از حفظم: کلمه به کلمه ش رو، چه کلمات عجیب و غریبی نوشته بودی!

هر وقت می خونم مثل اینه که خود تو جلوم وایستادی و بهم میگی:

«این با هم بودن، این فامیلی، دیگر به لعنت خدا هم نمی ارزد پسر خاله!»

من مطمئنم می دونستی چه غربتی پشت اون کلمات خوابیده که نوشتیش، می دونستی به محض خوندنش زیر هر سقفی که باشم، آوار می شه روی سوم.

من همون موقع فهمیدم قراره چه تصمیمی بگیری و نیتت جداییه! اما اجازه دادم بقیه دست دست کنن تا بهم بگن.

ناراحت بودم، عصبانی شدم، بد و بیراه گفتم، چون دلم می خواست تحت هر شرایطی بهم وفادار باشی و پام وایسی.

شوکه بودم که این طوری نبودی! اما الان نه، الان می خوام که فراموش بشم، این روزها شدم آدمی که همه کار می کنه تا کار اصلیش رو نکنه.

از تمام کردن و پایان دادن وحشت دارم، اما عقلم می گه کار درستیه! مخصوصا الان که به این یقین رسیدم تو هنوز نتونستی دنیای احساسی و عاطفی خودت رو از من خالی کنی و تموم زندگیت گره خورده به اون یکی دو ماه!

 

مقداری از متن رمان برای مریم 2 :

حاج احمد با لحن نرمی گفت:

-خدا پدرت رو بیامرزه! باشه؛ حرفی نیست. پس فردا ظهر که از مدرسه برگشتی با هم میریم.

-نه بابا! میدونم چه قدر سرتون تو دفتر شلوغه و الان بی‌وقته برای رفتن به جایی، بلیت میگیرم خودم میرم!

خیره نگاهش کردم:

-قبول کنید دیگه! من اونبارم که مامانبزرگ مریض بود تنها رفتم، بار اولم که نیست.

لبخند زد:

-باشه تا فردا ببینم چی میشه! ولی یادت باشه تو اول و آخر دختر این خونه ای، دختر حاج احمدی.

-دختر شما بودن چیزیه که من همیشه کلی باهاش پز دادم.

حرفهای من و حاج احمد مسیر عاطفی خوبی را پیموده بود، اما هم من و هم حاج احمد میدانستیم این اولین و جدیترین جدا شدن
راه زندگی ما از هم است.

آن چیزی که همیشه مامان از آن میترسید، بزرگ شدن من و تب و تاب عموهایم برای دخالت در سرنوشتم.

وقت رفتن که رسید تازه فهمیدم جدا شدن آنطوری که هم فکر میکردم راحت نیست، من میرفتم که فقط مدارکم را تحویل آموزش و پرورش لاهیجان بدهم و بعد برگردم و منتظر بمانم چه وقت جواب میدهند، اما همین مقدمه هم برایم دردناک بود.

زندگی کردن بدون مامان، حاج احمد، رضا! آن هم کیلومترها دورتر؛ در خانهای که هیچ کدام از امکانات خانهی تهران را نداشت.

پیرزنی که بزرگترین سرگرمیاش زل زدن به دوردستها بود و پیدا کردن یک آدم بود تا روزمرگی‌ هایش را به تماشا بنشیند.

پدربزرگی که با تفنگش رفیقتر از همه بود، سید خانمی که باغ شخم میزد و به تمام کارهای مردانهای که بلد بود افتخار میکرد.

به دختر و پسرانی که قرار بود خانم معلمشان باشم و صبح به صبح بگویم قبل از آمدن به مدرسه دست و صورتشان را بشویند و را بخورم که اصالً بعد غصه ی گالش پاپوش مناسبی برای هایی روزهای همیشه بارانی نبود.

 

مقداری از متن رمان برای مریم 3 :

بهار سینی و دیس را جمع کرد و حین جمع کردن، از رفتن آقادایی اش گفت که اگر آقادایی اش شب ها نمیماند به خاطر من و حرف های مردم است.

به خانه ی خودشان رفت و سریع دوباره برگشت. وقتی در را باز کرد بقچه ای در دستش بود و به زیر بغلش گرفته بود.

به من نگاه میکرد و نه خیال جلو آمدن داشت و نه بقچه را میخواست از خودش جدا کند. با اشاره به بقچه اش گفتم:

-این چیه بهار؟

جلو آمد و بقچه را از زیر بغلش بیرون آورد:

-یه چیزی ازت میخوام، ارواح مارجانت نه نیار.

با لبخند گفتم:

-چیه؟ بگو!

روی زمین نشست و بقچه اش را باز کرد. یک دستمال و سربنِد های رنگ ی بنفش پولکدوزی شده از داخل آن بیرون کشید.

پولک دور سربند باعث شد بنشینم و از دستش بگیرم:

-این چه قدر قشنگ ایسته بهار!

دستمال را هم به سمتم گرفت

-خیلی قشنگه! اینا هر جایی نیستا. بیا این دستمال و سربند رو بگیر و ببند؛ ببینم چطوری بنی!

-مال توئه؟

سرش را تکان داد:

-نه، مال توئه!

نگاهی به دستمال بلند و سرخ داخل دستش که گران قیمت بود انداختم و گفتم:

-مال من؟! از کجا آوردیش؟

با تردید نگاهم کرد:

-آقادایی برای تو بارده!

تا این را گفت سربند را روی بقچهاش گذاشتم و گفتم:

-بردار ببر بهار!

با التماس گفت:

-قسمت دادم به خاک مارجانت. بیا این رو ببند. آقادایی گفته قبل اینکه برگرده کیاکال باید تو بهش جواب بله رو بدی. حرف ما رو
نه که قبول نداشته باشه، فقط میخواد تو یه نشونه بهش بدی که به پاش میشینی تا بیاد.

اخم کردم:

-جواب رو که آقاجانم میده. هر چی اون بگه، منم حرفی ندارم. برو این رو به آقاداییت بگو.

 

نحوه تهیه و مطالعه رمان برای مریم :

از طریق انتشارات صدای معاصر و کتاب فروشی های معتبر قابل تهیه می باشد.

 

بیوگرافی مائده فلاح :

مائده فلاح متولد ۱۳۶۴ در شهرستان لاهیجان می باشد. او متاهل است و صاحب دو فرزند می باشد.

مائده فلاح زمانی که اولین رمان خود را می نوشت هرگز به چاپ کتابش فکر نمی کرد…او رمان خود را به صورت مجازی در اختیار علاقه مندان قرار می داد.

بعد از شروع رمان دومش و جذب مخاطبان به این رمان یکی از دوستانش پیشتهاد چاپ کتاب هایش را که تنها دو عنوان بودن به او داد.

مائده فلاح بسیار به حرفه اش علاقه دارد و با وجود قلم قوی و توانایی اش در نوشتن مشتاق به شرکت در کلاسهای داستان نویسی است. مائده فلاح تا کنون پنج رمان خود را به اتمام رسانده و ششمین رمان نیز در دست نگارش است.

 

آثار مائده فلاح :

رمان سهم من از عاشقانه هایت – انتشارات شقایق

رمان برای مریم – انتشارات صدای معاصر

رمان همان تلخ همیشگی – انتشارات شقایق

رمان خیال ماندنت را دوست دارم – انتشارات شقایق

رمان با سنگ ها آواز می خوانم – انتشارات صدای معاصر

رمان کنار نرگس ها جا ماندی – انتشارات صدای معاصر

رمان نخ به نخ دود می کنم شب را – انتشارات صدای معاصر

وان شات بلندتر بگو دوستم داری – فایل مجازی و رایگان

رمان به رنگ شیطان – فایل مجازی و رایگان

رمان نخل هایی که ایستاده مردند – فایل مجازی و رایگان

رمان نیل و قلبش – آنلاین و در حال تایپ

ارسال دیدگاه

ایمیل شما عمومی نخواهد شد و نزد سایت محفوظ می‌باشد.

دیدگاه کاربران

0
هنوز دیدگاهی ارسال نشده است اولین نفر باشید!